رسانه

سایت شخصی بهمن علی بخشی

رسانه

سایت شخصی بهمن علی بخشی

رسانه

عشق باید الهی باشد و بس.....!!!
گاهی اوقات خود را گم می‌کنم...
مثل حالا !! ...
اما صدایی انگشت به دهان می‌گوید: ببخشید،...
شما را قبلاً جایی ندیده‌ام ؟!
اما نمی‌دانم مگر سواد ندارید؟
روی پیشانی من که نوشته شده صاحب این عکس ماهها قبل مرده است .....!!

دانشجوی دکتری مدیریت رسانه
pr.bakhshi.b@gmail.com

پیوندهای روزانه

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

بعضی‌ها را همه می‌شناسند، اما نمی‌شود به آن‌ها گفت «سلبریتی».

سلبریتی‌شدن چیزی بیشتر از شهرت لازم دارد. برخلاف آن‌ آدم‌های سرشناسی که شاید از زندگی‌شان چندان سر درنیاوریم، سلبریتی‌ها به‌طرز عجیبی به ما شباهت دارند. مثل ما شوخی می‌کنند، بچه‌دار می‌شوند، و غذا می‌خورند. اما این شباهت ذره‌ای از فاصلۀ کهکشانی آن‌ها با ما کم نمی‌کند. مهم‌ترین اتفاقات زندگی ما به گوش کسی نمی‌رسد، درحالی‌که خبرهای پیش‌پاافتادۀ آن‌ها دنیا را پر می‌کند. این نزدیکانِ بسیار دور واقعاً چه فرقی با دیگران دارند؟

فرق سلبریتی با سایر شکل‌های تأیید و پسند عمومی آن است که بر مَدار شخصیت فردی می‌چرخد. سلبریتی‌ها، با آن کمالِ به‌ظاهر جاودانه‌شان، برای ما مفرّی از روزمرگی‌اند، سرگرممان می‌کنند، لذت به ما می‌بخشند یا یارمان می‌شوند تا دردمان را ابراز کنیم. و، با همۀ نقص بشری‌شان، تسلی‌بخش کمبودهای مایند، حس تعلق می‌آفرینند، و یادمان می‌آورند که کشمکش همانا ضرورت تجربۀ بشری است. سلبریتی‌ها بازتابی از شخص‌بودن ما هستند، یعنی نشانمان می‌دهند چه کسی هستیم. ولی درعین‌حال با خیال هم ما را افسون می‌کنند، یعنی نشانمان می‌دهند چه کسی می‌خواهیم باشیم.


 

 

 

ایدۀ «شهرت»، در مسیر تحول خود، چنان بسط یافت که جایی هم برای رسوایی باز کرد. بدین‌ترتیب، شهرت کمتر به یک عمل خاص ربط داده می‌شد، و بیشتر به یک فرد خاص یا حداقل ایده‌ای خاص از آن فرد پیوند می‌خورد. به قرن نوزدهم که می‌رسیم، ارزش فرد مشهور مدیون توانایی غریب اوست که در آنِ واحد خارق‌العاده است و تقلیدپذیر. چنین کسی نه‌تنها با دستاوردها یا نسبش، بلکه با تبلیغ هم آفریده می‌شد. ایدۀ سلبریتی جلوۀ ظاهری فردیت را بر نحوۀ ابرازش ترجیح می‌داد و به نوع نگاه مردم به شخص سلبریتی اهمیت می‌داد. بدین‌ترتیب، سلبریتی (مثل شهرت و رسوایی) از یک چهرۀ عمومی و مردمی حکایت می‌کرد که تصویر و هویت او، سبک و جوهرۀ او، درهم‌آمیخته بودند.

اما وقتی شهرت هم به این زرق‌وبرق رسید، وجه تمایزش با سلبریتی چه بود؟ چه چیزی مثلاً جان استوارت میل، چارلز داروین و فلورانس نایتینگل را از لُرد بایرون، فرانتس لیست، توماس ادیسون یا سارا برنارد متمایز می‌کرد؟ همۀ این چهره‌ها در قرن نوزدهم مشهور بودند، همگی مشهور بودند، دربارۀ همه‌شان «حرف زده می‌شد». ولی بااین‌حال، دستۀ اول به‌اندازۀ دستۀ دوم توجه رسانه‌ای جلب نمی‌کردند، مشوق کالاسازی (تأیید محصولات، پخش تصویر، امضای عکسشان) نمی‌شدند، یا کیش شخصیت راه نمی‌انداختند. دستۀ اول پیرو و مرید داشتند؛ دستۀ دوم هوادار. دستۀ اول زمینه‌ساز گفت‌وگو بودند؛ دستۀ دوم محرّک جنجال. دستۀ اول توجه جلب می‌کردند، ولی توجه دلیل وجودی دستۀ دوم بود. اوضاع به‌سمتی می‌رفت که تفاوت شهرت و سلبریتی نه در جنس توجه، که در میزان توجه باشد.
مشهوران روزگار از قدیم‌الایام در محافل متعارف ذی‌نفوذ از قبیل دادگاه‌ها، تالارها و برج‌های عاج بود که سرشناس می‌شدند، و قرن‌ها بود که همانندهایشان در حکّاکی‌های کتاب‌ها، در مجسمه‌ها، روی مدال‌ها و سکه‌ها، و در تندیس‌های سفالین تکثیر می‌شد. اما این تصاویر عمدتاً میان سرآمدانی از جامعه تکثیر می‌شد که از پسِ هزینۀ سفارش، خرید و جمع‌آوری‌شان برمی‌آمدند. تولید مکانیکی بود که دسترسی به این تصاویر را دموکراتیزه کرد. به اواخر قرن نوزدهم که می‌رسیم، برخلاف ولی‌نعمتان و رفقای صمیمی سابق، می‌بینیم که تماشاچیان بی‌نام و مصرف‌کنندگان بی‌چهره نیز مشوق تولید تصاویر افراد خارق‌العاده شده‌اند: در کاریکاتورهای روزنامه‌ها، روی برجسته‌کاری‌های چینی، در پُرتره‌های ارزان‌قیمت جیبی، روی کارت‌های ویزیت عکس‌دار، و پوسترهایی در اندازه‌های واقعی آدم‌ها که در بلوارهای شهری نصب می‌شدند و معابر مهم را تزیین می‌کردند.

فرهنگ سلبریتی کماکان واکنش‌های تناقض‌آمیزی برمی‌انگیزد. در یک‌سو، سلبریتی امروزی که درگیر نظام‌های قدیمی شهرت‌ساز و گرفتار سیستم ستاره‌پرور قرن بیستم است، مثل پیشینیان خود جنس اصل و بدل را درهم می‌کند، توجهات را به نمونه‌ای منحصربه‌فرد و متفاوت و مستعد جلب می‌نماید، و یک لحظۀ گذرا را ثبت و ضبط می‌کند تا تصویری آنی از واقعیت اجتماعی مشترکی باشد که، به‌قدر خودِ سلبریتی، متزلزل و بی‌دوام است. سلبریتی‌ها، این تمثال‌های شوق‌انگیز و نمادهای بُت‌واره و حامل‌های خاطرۀ جمعی، در تمام وجوه حیات مدرن رخنه می‌کنند. در سوی دیگر، سلبریتی الهام‌بخش استهزا و حتی اهانت است. خصومت برمی‌انگیزد، یا حداقل دودلی می‌پرورد. مکتب فرانکفورت، انتقاد چپ‌گرایانۀ تند و تیزی بر صنایع فرهنگی استثمارگری داشت که پس از جنگ جهانی دوم در غرب ریشه می‌دواندند. دنیل بورستین، مورّخی که در وادی سیاست محافظه‌کار بود، در دهۀ ۱۹۶۰ میلادی آن انتقاد را به کار بست تا بگوید سلبریتی، در توصیف بدبینانۀ او، دست‌پرورده‌ای است که رسانه‌های جمعی مرتکبش شده و زنده نگهش می‌دارند، رسانه‌هایی که به‌قدر خود سلبریتی بی‌روح و شیّادند.

 

http://tarjomaan.com/neveshtar/9537/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۰:۳۹
بهمن علی بخشی